فرشته ی آرزوهام...!!! ♥♥♥ نگران رفتن ها نباشید,زمین گرد است...♥♥♥ آرشيو وبلاگ نويسندگان 14 مهر 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : TaNhA
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد.پشت خط مادرش بود....
پسر با دلخوری گفت:چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادرگفت:۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی.فقط خواستم بگویم.... تولدت مبارک... پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد... صبح سراغ مادرش رفت.وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت... ولی مادرش دیگر در این دنیا نبود... نظرات شما عزیزان: |
|||
![]() |